یه روز با دوستام رفته بودیم تو یه پاساژ خیلی شیک بعد یکی از بچه ها میخواست شال بخره رفتیم تو یه مغازه شالای خوشگلی داشت دوستم داشت شال انتخاب میکرد من رفتم تو بهر یه شال مجلسی خوشگل خیلی ناز بود بعد به فروشنده گفتم ببخشید آقا این دامن چنده یارو گفت ما اینجا دامن نداریم گفتم چرا این گفت خانم این شال مجلسیه اینو که گفت دوستام و خود فروشنده عین بمب ترکیدن اینقدر کم آورم که نگو ولی خودم بیشتر از همه میخندیدم
اول دبیرستان که بودم یه معلم فیزیک خیلی خیلی بداخلاق و جدی بود اسم و فامیلشم عجیب و غریب بود. هیچ کس حق نداشت به هیچ وجه صداش تو کلاس دربیاد حالا هر صدایی.
آقا مهم از استرس زیادی که این معلم بهمون وارد کرد اون روز تو کلاس یکدفعه سکسکه گرفتم ناجور. عصبانی شد گفت کی بود؟؟منم با تمام ترس و لرز گفتم ببخشید خانم عمدی نبوداتفاقی بود همه کلاس زدن زیره خندهتا آخر سالم بهم میگفتن اتفاقی بود
دوم ابتدایی که بودم معلم اجازه نداد برم دستشویی و با همون حالت صدام کرد پای تخته که ریاضی حل کنم.رفتم ولی چشمتون روز بد نبینه یکدفعه کنترلم از دست دادم و جلو چشم همه خودم خیس کردم بعدش از مدرسه گذاشتم رفتم دم در خونه که رسیدم پسرعموم از سربازی اومده بودم بغلم کرد اونم خیس شد ولی نفهمید.
من تااخرسال نتونستم تو چشم معلمم نگاه کنم.پنجم ابتدایی دوباره اون معلم دیدم صدام کرد با ۱لحنی گفت خوبیییی؟؟ بازم نتونستم تو صورتش نگاه کنم یاد اون روزم افتادم
ترم دو فوق لیسانس بودم که تو کلاس با یکی از بچه ها نشسته بودیم غیبت ۱ازاستادارو میکردیم که خیلیم آدم جدی و خشکی بوددر کلاسم بسته بودیم نامرد بدون زدن در اومد تو دقیقا جای خیلی بدش.ما که آب دهنمون از ترس خشک شده بود برگشت دربست گفت من میرم ادامه بدین بر میگردم